کیتارو گنتوگا یه سال اولی دانشگاهه که از ارواح متنفره. اما متاسفانه اون یه استعداده نهفته داره که باعث میشه ارواح به اون جذب بشن. دو سال پیش این استعداد باعث این شد که اون یه زخم روحی روی دست راستش پیدا بکنه. این اتفاق باعث شد که اون یه «از خونه بیرون نرو» بشه و در نتیجه مهارتهای اجتماعیش رو از دست بده. خوشبختانه و به لطف دوست دوران بچگیش ایکو هوزکی، کیتارو کم کم داره خودش رو در جامعه درگیر میکنه و به عنوان قسمتی از این پروسه توانبخشی کیتارو یه کار پاره وقت به عنوان یه معلم خصوصی قبول میکنه. شاگرد اول اون هم کسی نیست جز عموزاده ایکو، یایویی هوزکی. کسی که علاوه بر نابغه بودن یک فطرت روحی هم داره…
ریوتا ساتو فردی که در اثر کار زیاد در شرکتی سیاه فوت کرده، در دنیایی دیگر تناسخ پیدا میکند. با اینکه ریوتا زنده شده بود، الان با مشکلی جدید مواجه است که باعث میشود در دنیای جدید به طور ثابت سطح ۱ بماند. با اینکه او توان بالا بردن سطحش را ندارد، ولی مهارتی منحصر به فرد دارد که باعث میشود بتواند آیتم تقلب خلق کند که نباید در دنیای هیولاها وجود داشته باشد. با اطلاع از این موضوع، او آمار مربوط به مهارت ساخت آیتمش را تا آخرین سطح بالا میبرد و آیتمها و اسلحههایی را جمعآوری میکند که تنها توسط خودش قابل استفاده است، و همین باعث میشود که با وجود سطح ۱ بودنش، قویترین آمار و تجهیزات را داشته باشد.
آی میه که روی صندلی بقلی کائده کومورا میشینه، همیشه توجه کائده رو بخودش جلب میکنه. کائده که جذب رفتار ناز آی شده، فقط از خدا میخواد که آی یکبار با اون چشمای زیبایی که زیر عینکش قرار داره بهش نگاه کنه. اما چند روز پس از آشنا شدن با آی، کائده متوجه یه تغییر در اون میشه. آی چشماش رو تنگ کرده و عینکش هم همراهش نیست. با اینحال، آی هنوزم براش نازه! آی استعداد خاصی در فراموش کردن عینکش داره. و با توجه به ضعیفی چشمانش، سخته که بدون عینک مدرسه رو بگذرونه. اما خوشبختانه، کائده از خداشه که به آی کمک کنه. بتدریج با شروع متکی شدن آی به کائده، احساسات کائده برای آی هم بیشتر میشه، با وجود نزدیک بینیش، کائده به شخصی تبدیل میشه که آی همیشه دوست داره که اون رو ببینه…
وقتی ساکو یه گربه سیاه ولگرد رو به عنوان حیوان خونگی به خونه آورد، هیچوقت فکرش رو نمیکرد که اون یه هم خونهای براش بشه که کارای خونه رو انجام میده! اما یوکیچی، یه گربه غولپیکر که قدش حتی از ساکو هم بلندتره، یه گربهسان معمولی نیست. اون شدیداً به مهارت آشپزیش افتخار میکنه، و یه حراج خوب در سوپرمارکت، همیشه سیبیلاش رو میلرزونه. شاید ساکو هنوز نتونسته باشه خودشو جمع و جور کنه، اما حداقل یوکیچی رو داره!
تناسخ پیدا کردن تو دنیای دیگه ای با وعده قدرت “چیت” یه چیزه اما… بدنیا اومدن به عنوان نوزادی که خانواده سطلنتیت فکر میکنن بیقدرتی و ولت میکنن تا بمیری یه چیز دیگه! حالا رینهارت تازه متولد شده یا “هارت” که دوستاش اینطوری صداش میکنن باید راه خودش رو تو این دنیای پرخطر پیدا کنه… اما خوشبختانه اون جادویی داره که تقریبا بی حد و مرزه!
«اسکورت» به جنگجویان استخدامی اشاره دارد که اهداف حفاظتی آنها، افراد تحت تعقیب دولت هستند. در آستانه هرج و مرج مدنی در سالهای آخر سلسله سوئی، با ظهور حکومت وحشت در سراسر کشور، احساسات کینه و دشمنی در افراد مختلف ایجاد می شود…
میو سایموری دختر بیچاره یک ازدواج بدون عشق و از قبل تعیین شده بود. پس از مرگ مادرش، پدرش معشوقه و دخترش کایا رو وارد خانهاش کرد. از اون به بعد، جایگاه میو در خانواده به یه جور خدمتکار تغییر پیدا کرد. بدتر از اون، کایا کسی بود که قابلیت سایکیکی خانواده رو به ارث برد و میو هیچ قابلیتی نداشت. اون به معنای واقعی دختری بود که هیچ فایدهای نداره. پس از اینکه سالها با اون به عنوان یک آشغال رفتار شد، میو یاد گرفت تا سرش رو پایین نگه داره و دردش رو مخفی کنه و از تمام دستورات اطاعت کنه. برای همین خیلی عجیب نبود که ازدواجی ناخواسته با کیوکا کودو، یک فرمانده نظامی که بی رحم که شایعه شده همه نامزدهای قبلیش رو فراری داده، برای اون تعیین شد. از بچگی دردناک به ازدواجی دردناکتر، این آیندهای هست که در انتظار میوست. اما برخلاف انتظارش، شوهرش یک انسان مهربونه. چیزی که واقعاً در انتظار میوست، یک ازدواج سعادتمند و ابدی پر از خوشحالیه!
این بار دو جناح بر سر ترانسفورماتورهای کوچکی به نام Mini-Cons با هم می جنگند. این ترانسفورماتورها به اربابان خود قدرت عظیمی برای دفاع یا تخریب می دهند. و دوباره این نبرد روی زمین است.
انیمیشن Captain Tsubasa 1983 بر پایه زندگی یک فوتبالیست نوجوان ژاپنی به نام سوباسا اُزارا (که در ایران ابتدا کاکرو نامیده میشد) روایت میگردد. پسری نوجوان را روایت میکند که عاشق فوتبال است و آرزو دارد که با پیراهن تیم ملی ژاپن جام جهانی را بدست آورد. او با مادرش در ژاپن زندگی میکند، درحالی که پدرش کاپیتان کشتی است و دور دنیا دریانوردی میکند. از دیگر شخصیت های محبوب این سریال واکی بایاشی، کاکرو یوگا، ایشی زاکی، برادران تاچی بانا، میزوگی، واکاشی زوما و… میباشند.
داستان در سال 2138 اتفاق می افتد ، عصری که در آن بازی های واقعیت مجازی در اوج خود هستند. روزی یک بازی آنلاین محبوب به نام ایگدراسیل را تعطیل می کنند اما شخصیت اصلی داستان “مومونگا” تصمیم میگیرد از بازی خارج نشود. مومونگا به عنوان قوی ترین جادوگر به شکل یه اسکلت در می آید. جهان به عوض شدن ادامه می دهد و شخصیت های غیر بازیکن (NPC) ها دارای احساسات می شوند. مومونگا بدون والدین یا دوستی یا موقعیتی در جامعه ، تلاش می کند تا بر جهان تازه ای که بازی بوده چیره شود.
برای گابیمارو، نینجای اهل دهکده ایواگاکوره که به بی احساس بودنش معروفه، توسط دوستش پاپوش دوخته شده و الان براش حکم اعدام بریدن. گابیمارو که از قتل و خیانت خسته شده، میخواد بمیره. ولی هیچ روش اعدامی نمیده، چون علیرغم جوری که به نظر میرسه، هنوز دلیلی برای زندگی کردن داره. میخواد برگرده پیش همسرش که به خاطرش نرم شد و توی قاتل بودن شکست خورد. برای همین مرگ رو رد میکنه. آسائمون، یه جلاد معروف، این رو میبینه و به نینجا یه پیشنهاد میده. از گابیمارو میخواد که به جزیره ای در جنوب ژاپن اعزام بشه و به دنبال اکسیر زندگی بگیره، در ازای عفو کامل شوگان. با اینحال، اون جزیره یه جزیره عادی نیست. گفته میشه که بهشته. این جزیره پر از رمز و رازه و تیم کاوش-که از کسایی که حکم اعدام دارن تشکیل شده- ممکنه کامل براش آماده نباشن.
این انیمه نگاه متفاوتی به ماجراهای دنیای Star Wars دارد و در هر قسمت مخاطبان با داستان، شخصیت ها و حتی مکان های کاملا متفاوتی آشنا می شوند. گاهی این داستان های جداگانه با هم پیوند دارند و گاهی هم نه.
تو یه دنیا که تحت سلطهی جادو و جادوگرا قرار داره، مَش برندِد جوون و بیجادو یه تهدید برای جامعهی جادوگرا به شمار میاد و باید از بین بره. اون که تنهایی تو جنگل زندگی میکنه، شب و روزش رو صرف تمرینات سنگین بدنسازی میکنه و نتیجهی این کار شده ماهیچههایی که با خود جادو میتونه شاخ به شاخ شه! اگرچه، با لو رفتن هویتش، زندگی آروماش تحتالشاع قرار میگیره و ماش ماجراجوییش برای کسب عنوان «استعداد الهی» رو شروع میکنه؛ عنوانی که در واقع یه نقش قدرتمنده که بقیه رو مجبور به رسمیتشناختن اون میکنه. برای همین منظور و البته برگشتن به زندگی پر از آرامشش...
در دهکدهای حوالی کوههای پیرنه پسری به دنیا میآید، به نام سباستین، مادر بعد از تولد فرزندش به سفر میرود و سرپرستی سباستین را به پیرمردی میدهد. در نتیجه سباستین توسط پدربزرگ ناتنی بزرگ میشود. در ادامه سباستین با سگی (به نام بل) که از دست صاحبش فرار کرده بود و توسط پلیس تحت تعقیب بود آشنا میشود. در نتیجه تصمیم میگیرد برای نجات بل، خانواده ناتنیاش را رها کنید و به همراه بل سفری را آغاز نماید. در طول سفر سباستین تمام اروپا را میگردد و در خلال این سفر اتفاقهای جالبی برای او و «بل» رخ می دهد …
شانسی برای برگشت! یه در مرموز باز میشه و پسری که تمام زندگیش بهش زور میگفتن رو دعوت میکنه که یه قدم شجاعانه به سوی ناشناخته ها برداره. در سمت دیگه، کلی شیء ارزشمند و یه دنیای پر از جادو و هیولاها رو پیدا میکنه. ولی متعجب کننده ترین چیز اینه که میتونه هرچیزی که خواست رو با خودش به زمین برگردونه. ولی زیاد طول نمیکشه که این زندگی دوجانبه براش تغییر میکنه…
مبارزهی دورانها میان قهرمان افسانهای و خدای اسکلت ساحر در حال انجامه، اما وقتی گرد و خاکها از میان میره، یه چیزی درست بنظر نمیرسه… در آخرین لحظات این مبارزهی بزرگ، هیچکس انتظار آخرین حرکت پر ریسک خدای اسکلت ساحر رو نداشت، جادوی تناسخ! در آن سوی فضا و زمان، پسری بنام شینویاما پولکا بیدار میشه، اما حس و حال همیشگی خودش رو نداره…
داستان این انیمه در سال ۲۱۲۵ اتفاق میافتد که انسانها به بیماریای بهنام گاگستر مبتلا میشوند که آنها را به حشراتی شبیه به هیولا تبدیل میکند. افرادی با نام نابودگر وجود دارند که این حشرات را میکشند تا از گشترش آنها جلوگیری کنند ، یکی از این افراد کیدو است . یک روز او دختری را نجات میدهد که به همراه پدرش توسط حشرات مورد حمله قرار گرفتهاند ، پدر ایلی میمیرد و کیدو به او قول میدهد تا او را نزد مادرش ببرد و داستان از اینجا آغاز میشود و…
“کوماتسو نانا” به دنبال دوستش “شوجی” به توکیو نقل مکان میکند تا به زندگیای که همیشه رویای آن را داشته، دست یابد. در قطاری که به مقصد توکیو در حرکت است، او “اوساکی نانا” را ملاقات میکند، دختری که خوانندهی یک گروه پانک راک به نام “بلست” است و او نیز عازم توکیوست تا به آرزوی خود برای تبدیل شدن به یک حرفهای دست یابد. پس از رسیدن به توکیو آن دو راه خود را از هم جدا میکنند اما دست سرنوشت دوباره آنها را با یکدیگر روبرو میکند واین دو دختر همنام در توکیو همخانه نیز میشوند. کمکم پیوند دوستی دو “نانا” محکمتر و عمیقتر میشود و در کنار هم با مشکلاتی که در زندگی عاشقانه و کاری آنها بوجود میآید، روبرو میشوند.